جدول جو
جدول جو

معنی تاج ستان - جستجوی لغت در جدول جو

تاج ستان
(اَ بَ)
گیرندۀ تاج از شاهان. سلب کننده تاج و تخت، پادشاه پیروز. شاه فاتح. غالب ، شاهنشاه. پادشاه بزرگ:
خسرو اقلیم بخش، تاج ستان ملوک
رستم خورشیدرخش، مالک جان ملوک.
خاقانی.
اقلیم بخش و تاج ستان ملوک عصر
شاهی که عید عصر ملوک است مخبرش.
خاقانی.
گرچه به شمشیر صلابت پذیر
تاج ستان آمدی و تخت گیر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تاج ستان
گیرنده تاج، پادشاه پیروز
تصویری از تاج ستان
تصویر تاج ستان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صاع ستان
تصویر صاع ستان
صاع ستاننده، صاع گیرنده، کنایه از فقیر و مستمند که در عید فطر صدقه و فطریه از مردم بگیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باج ستان
تصویر باج ستان
باج گیر، باج گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جان ستان
تصویر جان ستان
هلاک کننده، کشنده، برای مثال اوست در بزم ورزم یافته نام / جان ده و جان ستان به تیغ و به جام (نظامی۴ - ۵۴۸)، کنایه از فرشته ای که جان آدمی زادگان را می گیرد، عزرائیل، برای مثال اندر عجبم ز جان ستان کز چو تویی / جان بستد و از جمال تو شرم نداشت (رودکی - ۵۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابستان
تصویر تابستان
دومین فصل سال، بعد از بهار و قبل از پاییز، مرکب از سه ماه تیر، مرداد و شهریور. در این فصل روزها از همه وقت درازتر و اشعۀ خورشید به عمود نزدیک تر و هوا گرم تر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاکستان
تصویر تاکستان
جایی که تاک بسیار داشته باشد، باغ انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاجستان
تصویر کاجستان
جایی که در آن درختان کاج بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
(جَ)
ناحیه ای است در شمال غربی هندوستان در راجپوتانا که سکنۀ آن 15947000 و پایتخت آن جی پور است
لغت نامه دهخدا
(جِ)
باغ کاج. زمینی که از او درختان کاج فراوان روییده باشد
لغت نامه دهخدا
از امرای دربار عادل شاه، مؤلف تاریخ شاهی در ترجمه احوال ممریز خان عادلشاه آرد: ... روزی در هنگام بار عام که عادل شاه نیامده بود همه امرای دربار عام نشسته بودند حرف از هر جا در میان میرفت ابراهیم خان که خواهر عادل شاه در خانه او بود در آمد همه امرابتعظیم او برخاستند، تاج خان که از امرای کبار بود وصاحب شمشیر و دلاور بر جای خود ماند، ابراهیم خان رنجید و نقاضت او در دل داشت، چون چند روز بر این برآمد، روزی تاج خان بسلام عادل شاه میرفت، ابری تیره بود، درون ارگ که جایی تاریک بود نظام خان نامی افغان شمشیر بر تاج خان انداخت، اما زخم کاری نیامد، در آن غول مردم، او بدر رفت، تاج خان این معنی بتحریک ابراهیم و عادل شاه دانست، بعد یک هفته که بزخم او التیامی پیدا آمد روزی سامان خود و سپاه نموده از گوالیر بر آمد و روی بطرف بنگاله نهاد، بعد دو ساعت خبر بعادل شاه رسید فوجی گران بدنبال او فرستاد چنانکه جنگ عظیم شد، بزور بازوی شمشیربدر رفت، سپاه شاهی برگشته آمد، بعد از آن تاج خان نزد احمدخان که والی جونپور بود و باو خویشی داشت رفت، عادل شاه فرمان صادر کرد که تاج خان را تسلی نموده فرستد، که این کار از من نشده است، از دشمن او بوقوع آمده، چندانکه احمدخان تسلی نمود، تاج خان به آمدن راضی نشد و از آنجا متوجه بنگاله گشت ... (تاریخ شاهی یا تاریخ سلاطین افاغنه ص 290)
لغت نامه دهخدا
خداوند تاج، (آنندراج)، خداوند و خواجه، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
تب ستاننده. گیرندۀ تب. دافع تب:
از بهر تب بریدن خود دست آز را
از نیستان هیچکسی تب ستان مخواه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(غِ)
از ’تاغ’ و ’ستان’ جایی که درخت تاغ درآنجا بسیار باشد. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
نام قدیم سیادهن. قصبه ایست جزءدهستان دودانگه بخش ضیأآباد شهرستان قزوین در 34 هزارگزی خاور ضیأآباد و بر کنار راه شوسۀ قزوین به همدان و زنجان قرار دارد و دارای 8253 تن سکنه است. در جلگه واقع و هوای آن معتدل است. بوسیلۀ قنات و چاه و رود خانه ابهررود مشروب میگردد. محصول آن غلات، کشمش و قیسی و بادام است و شغل اهالی آن زراعت و باغبانی است. صنایع دستی مردم آنجا گلیم و جاجیم بافی است. دارای دبستان، شهربانی، پست و تلگراف و تلفن، ادارۀ املاک، ادارۀ کشاورزی و در حدود 150 باب دکان است. از آثار قدیمی آن حمامی متعلق به دورۀ شاه عباس است بفرمان رضاشاه در آن جا ساختمانهای جدید و خوبی احداث شده بود که اغلب آنها فعلاً خراب شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). این قصبه در 170هزارگزی تهران میان سیاه چشمه و سیاه باغ واقع است. راه آهن تهران به تبریز از آنجا میگذرد و ایستگاه راه آهن دارد
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جایی که دارای درختهای متعدد انگور باشد. (فرهنگ نظام). باغستان درخت رز. (ناظم الاطباء). از ’تاک’ (رز، مو) + ’ستان’ (مزید مؤخرمکانی). موستان. باغ انگور. رزستان. باغ انگوری. مؤلف قاموس کتاب مقدس در ذیل تاک و تاکستان آرد: اول کسی که در کتاب مقدس به غرس تاکستان مذکور است، نوح بود. (سفر پیدایش 9:20) و در ایام سلف تربیت آن را بخوبی میدانستند.... اما وطن و منشاء تاک در کوههای شرقی آسیای صغیر میباشد لکن شام و فلسطین بواسطۀ داشتن انواع و اقسام مختلف انگور مشهور بودند و در هر تلی که در مملکت یهودیه باشد، برجی دیده میشود که از برای باغبانان ساخته شده است و بهترین انواع این ثمر خوشگوار و لذیذ در آن باغها میروید و گاهی خود بوتۀمو را میگذارند که بر زمین گسترده شود و شاخهایش برمودارها یا مکانهای بلندبرآمده ثمر دهد و از این جهت است که در میکاه 4:4 میگوید: ’و هرکس زیر مو خود وهرکس زیر انجیر خود خواهد نشست’. (مقابل کتاب زکریا3:10). و بسا میشود که مو بر اطراف دیوارهای خانه برآید. (کتاب مزامیر 128:3). تاکستان را با دیوار یا خاربست و حظیره محفوظ نموده برجی نیز برای باغبانان در آن میسازند. (انجیل متی 21:33 مقابل سفر اعداد 22:24، کتاب مزامیر 80:8-13 و کتاب امثال سلیمان 24:31). و تاکستان از جملۀ املاک مرغوب و محترم عبرانیان بود، اگر بدی و ضرری به آنها وارد میشد آن را چون بلایی میدانستند بدان جهت اشعیا درباره جنگ آشوریان میفرماید: ’در آن روز هر مکانی که هزار مو بجهت هزار پاره نقره داده میشد پر از خار و خس خواهد بود’. (کتاب اشعیا 7:23). و در جای دیگر چون خواهد که حزن و اندوه را تشخیص دهد می فرماید: ’شیرۀ انگور ماتم میگیرد و کاهیده میگردد و تمامی شاددلان آه میکشند’. (کتاب اشعیا 24:7). و همچنین چون زکریا (ی) نبی قصد آمدن روزهای خوش و سلامتی مینماید میفرماید: ’مو ثمر خود راخواهد داد’. (کتاب زکریا 8:12 مقابل کتاب حبقوق 3:17 و کتاب ملاکی 3:11). و البته موبری و پاک کردن تاک از زواید بر مطالعه کننده مخفی نخواهد بود که اشخاص باغدار شاخه و نهالهای سال گذشته و گاهی از اوقات مال سال آینده را پاک میکنند و قوم اسرائیل را عادت این بود که تاکستانها و سایر املاک و مزارع را مدت سه سال واگذارند و ثمرش را نچینند. (سفر لاویان 19:23). در بعضی از اماکن در اول بهار تاکها را پاک کرده بعد از نمو، شاخهایی را هم که انگور نداشته باشند میبرندو بعد از ظهور و نمو، خوشه ها با زرده های آنها را که بعد از موبری اول ظاهر شده است، پاک میکنند و اغلب اوقات تاکستان را دو بار فلاحت کنند و سنگ و ریگ او رابرچینند و چیدن انگور با درو نمودن مقارن است. (سفرلاویان 26:5، کتاب عاموس 9:13) زیرا که نوبرهای انگور در اول تابستان میرسد. (سفر اعداد 13:23) و عبرانیان برای انگور چیدن بیشتر فراهم میشدند تا برای درو. (کتاب اشعیا 16:9 و سفر داوران 9:27) ملاحظه در انگور. (قاموس کتاب مقدس ص 243-244). رجوع به تاک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
وامستان. قرض دار. (آنندراج) (ناظم الاطباء). وام دار، قرض خواه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ شِ)
مال ستاننده. آنکه مال از دیگران گیرد. زر و سیم گیرنده از دیگران. خراج ستان. ضبط کننده دارایی و خواستۀ کسان:
مر حاشیۀ شاه جهان را و حشم را
هم مال دهنده ست و هم مال ستان است.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ هْ گُ)
زکاهخوار یعنی فقیر و محتاج که گندم یا جو در صدقۀ عید فطر از مردمان غنی ستانند. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جمهوری شوروی درآسیا، کوچکترین بخش دولت اتحاد جماهیر شوروی سابق. دارای 1175000 سکنه (که آنان را تاجیک نامند). بین ازبکستان و افغانستان واقع است و پایتخت آن استالین آباد است و شهر لنین آباد در شمال غربی آن واقع است. تاجیکستان را میتوان بدو بخش شمالی و جنوبی تقسیم کرد و بخش اعظم آن کوهستانی است و پنبۀ آن بسیار معروف است. دارای دره های زیبا و مراتع سبز و خرم میباشد.
خلاصۀ گزارش انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی درباره تاجیکستان. جمهوری تاجیکستان، اطلاعات عمومی: ج. ش. س تاجیکستان. یکی از پانزده جمهوری جزو اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است. مساحت سرزمین آن 142/6هزار کیلومتر مربع است. جمعیت آن جمهوری 1/8میلیون نفر و بطور متوسط در هر کیلومتر مربع 10/45 نفر زندگی می کنند. جمعیت اصلی آنجا تاجیکها هستند که 59/5 درصدسکنۀ آن جمهوری را تشکیل میدهند، شغل عمده آنان کشاورزی است. گذشته از تاجیکها در آن جمهوری ازبکها زندگی می کنند (23/8 درصد جمعیت) و همچنین روسها و اوکرائینیها (10/3 درصد جمعیت) ، و نیز قرقیزها، ترکمنها، قازاخها و عربها در آنجا سکنی دارند. استان خودمختار کوهستانی بدخشان و استان لنین آباد جزو آن جمهوری است. جمهوری مذکور به 49 بخش منقسم است، 14 شهر و 29قصبه و شبه شهر دارد. پایتخت آن شهر استالین آباد است.
تاجیکستان - یکی از جمهوریهای کوهستانی اتحاد جماهیر شوروی است، که بیش از نصف سرزمین آن بیش از سه هزار متر نسبت به سطح دریا ارتفاع دارد، اراضی جلگه ای و هموار آن بیش از هفت درصد نیست. وضع اقلیمی آن کویری و سخت متغیر است. به مناسبت وضع کوهستانی سرزمین جمهوری مزبور اوضاع اقلیمی و زمینی وگیاهی مختلف و متنوع در آنجا مشاهده میگردد. قسمت اعظم اراضی آن جمهوری دارای انواع خاک های خاکستری رنگ است. قسمت اعظم رودهائی که در سرزمین تاجیکستان جریان دارد برای آبیاری مصنوعی اراضی و بعنوان منابع مولد نیروی برق مورد استفاده واقع میشود. مجموع ذخایر نیروی مولد برق تاجیکستان متجاوز از 25میلیون کیلووات است. بزرگترین ترعه های آبیاری (مجاری میاه) عبارت است از: ترعۀ بزرگ فرغانه، ترعۀ شمالی فرغانه، ترعۀ بزرگ حصار، ترعۀ وخش. مهمترین منابع مفید فلزات آن جمهوری عبارت است از معادن سرمه، جیوه، ولفرام سرب، روی، بیسموت، آرسنیک و غیره. در قسمت مرکزی تاجیکستان منابع ذغال سنگ وجود دارد، معادن نفت هم در شمال و هم در جنوب آن جمهوری است. سنگهای آهکی و خاکهای مخصوص که مواد خام صناعت سیمان سازی است در آنجا به حدوفور است، همچنین مصالح ساختمانی زیاد است، در دامنۀ پامیر و تاجیکستان مرکزی چشمه های معدنی گوگردی زیاد دیده میشود. نباتات در سرزمین آن جمهوری بسیار متنوع و تابع اوضاع اقلیمی آنجا است، از بیابانی و دشتی گرفته تا گیاهان بلند و انبوه چمنزاری و مرتعی. درسالهای حکومت شوروی در آن جمهوری اقدامات بسیار وسیع و دامنه داری برای حفظ و ازدیاد اشجار بعمل آمده است. عالم حیوانات تاجیکستان هم متنوع است. در آنجا می توان حیوانات زیر را مشاهده نمود: بزنقره، گراز، آهو، انواع بیشمار جوندگان، مارهای زهردار، پلنگ و غیره.
کشاورزی و صنایع: پنبه کاری در کشاورزی آن جمهوری مقام مهمی دارد. همچنین نیز بعمل آوردن غلات دامپروری، پرورش نوغان و تهیۀ ابریشم باغداری، پرورش تاک. در صنایع مترقی ترین رشته ها عبارت است از رشته هائی که مواد خام کشاورزی را تبدیل می کند و همچنین استخراج معادن. صناعت طراز اول آن عبارت است از نساجی. صناعت پنبه پاک کنی آن جمهوری هم از حیث حجم محصولات در اتحاد جماهیر شوروی دارای مقام دوم میباشد. در شهر استالین آباد، پایتخت تاجیکستان، کار خانه مکانیزۀچرمسازی، کارخانه های مختلط و کامل و فابریکهای کنسروسازی، در شهرهای دیگر هم کارخانه های بزرگ و کارخانه های مختلط و کامل آبجوسازی، دخانیات، نانوائی و غیره وجود دارد. جمهوری مذکور دارای 453 کالخوز (من جمله 174 کالخوز پنبه کاری است. 31 ساوخوز زراعتی، 90 ساوخوز دامپروری، 7 ساوخوز باغداری و تاکداری، 71 مرکز ماشینها و تراکتورهای کشاورزی و مرکز ماشینهای دامپروری نیز دارد که از آنها 49 مرکز ماشینها و تراکتورهااراضی مزروعی پنبه را بعمل می آورند). باغداری و پرورش تاک در کشاورزی تاجیکستان مقام مهمی دارد. باغها و تاکستان های آن جمهوری در مساحت 20379 هکتار گسترده است، در آنجا زردآلو، هلو، آلو، گلابی، سیب، انواع انگور خوراکی و شرابسازی پرورش مییابد. در بعضی از نواحی آن جمهوری انواع گیاهان گرانبهای سوب تروپیک و دارای اتر و روغن میروید از قبیل: انار، بادام، انجیر، به، خرمالو و غیره. دامپروری هم در کشاورزی تاجیکستان دارای مقام مهمی است. دامپروری اصولاً در نواحی کوهستانی زیاد متداول است، زیرا در آن نقاط زراعت همیشه و در همه جا میسر نیست. برای اصلاح نژاد و خواص بهره دهی دامها محل ایلخی مخصوص اسبان 3 اصطبل دولتی اسبهای نژادی (سلیمی) اصیل، ساوخوز دامهای درشت شاخدار، ساوخوز نژادی پرورش گوسفندان و غیره بوجود آمده است. طول مجموع خطوط شبکۀ راه آهن عریض در سرزمین تاجیکستان 256 کیلومتر، راه باریک هم 385 کیلومتر است. درمواصلات داخلی آن جمهوری حمل و نقل بوسیلۀ اتومبیل نقش قاطعی دارد. از تاجیکستان مواد ذیل صادر میشود: الیاف پنبه (پنبۀ پاک کرده) ، بافته های ابریشمی و نخی، کنسروهای میوه، میوه های خشک (خشکبار) ، انواع شرابها، روغن های اتری و اقسام متعدد محصولات صناعت استخراج معادن - انتهی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
باج گیرنده. عشار. ساعی. (دستوراللغه) :
باج ستان ملوک تاج ده انبیا
کز در او یافت عقل خط امان از عقاب.
خاقانی.
واو بخوبی ز روم باج ستان
بنکوئی ز چین خراج ستان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَ دی دَ / دِ)
آنکه خراج ستاند:
بنکویی ز چین خراج ستان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از باج ستان
تصویر باج ستان
کسی که باج گیرد آنکه خراج ستاند عشار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان ستان
تصویر جان ستان
قاتل، کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت ستان
تصویر تخت ستان
گیرنده تخت، جهانگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاع ستان
تصویر صاع ستان
درویش بی چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاجستان
تصویر کاجستان
زمینی که از او درختان کاج فراوان روئیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که در آن مشغول کار شوند محل کار، (به پنجم که دیدی یکی شارسان بدو اندرون ساخته کارسان. . .)، حکایت سر گذشت شرح حال: (هزار اسب را از آن (از نامه گشتاسب) خشم آمد و نامه کرد بگشتاسب در جواب او و اندر ان پیغامها داد سخت تر از آنکه او نوشته بود و آنگاه کار ستان ایشان بجایی رسید که هر دو لشکر بکشیدند. ) (تاریخ بلعمی) یا کاری کرد کار ستان. بسیار داد و فریاد و تغیر کرد، نوعی ظرف چوبین یا گلین شبیه بصندوق که در آن نان و حلوا و جز آن گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابستان
تصویر تابستان
فصل گرما و زمان تابش یکی از چهار فصل سال بین بهار و پائیز
فرهنگ لغت هوشیار
اتومبیل کرایه که در داخل شهرها مسافران را از نقطه ای به تقطه دیگر برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان ستان
تصویر جان ستان
((س))
جان ستاننده، قاتل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابستان
تصویر تابستان
((بِ))
دومین فصل سال، فصل گرما، صیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازیستان
تصویر تازیستان
آرابسک
فرهنگ واژه فارسی سره
اسم اخاذ، باج بگیر، باج خواه، باجگیر، رشوه خوار، رشوه ستان، رشوه گیر
متضاد: باج ده، باج بده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اخاذی، باجگیری، تلکه، رشوه ستانی، رشوه گیری
متضاد: باج دهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد